سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و موسیقی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

حقیقت

می نویسم از حقیقتی که آزمونش شکستن قلب من بود و ژرف اندیش است پایان سکوتی تلخ...

 

حقیقت

گفته بودی میرم اما،نتونستم بپذیرم

خودمو گول زدم انگار،تو نگاه تو اسیرم

وعده داده بودم انگار،به دلم همیشه هستی

اما خیلی ساده رفتی،رفتی و منو شکستی

اون همه علاقه مرده،با تو من کاری ندارم

لایق خوبی نمیشی،نمی خوام باشی کنارم

سهم تو همیشه دوری،از یه عشق پاک و خوبه

تو برام معنی نداری،وقت تندیس غروبه

برو که با رفتن تو،نمی لرزه هیچ صدایی   

                          هیچ دلی غم نمی گیره،با تکلم جدایی

هیچکی هیچ جا نمی میره،اگه باشی یا نباشی

                           هر ترانه ام اینو میگه،بهتره بری جدا شی

گفته بودم بی تو هرگز،زده بودم به خیالم

از حقیقت گم شدم من،دیگه مرد اون شور و حالم

هک شده بود روی قلبم،رخش پاک اون نگاهت

باورم بود تو رو دارم،با دو دست پر گناهت

خسته بودم ولی بودی،تکیه گاه خستگی هام

من که تنها بودم اما،با تو تنها تر تنهام

میرسه یه روز یه بازی،تو رو جایی جا بذاره

با یه رنگ و بوی تازه،بشی بازیچه دوباره

 

در ضمن دوستان گلم تکسی از بی باک به اسم خیابون های شهر من رو به شما پیشنهاد می کنم

گوش کردنش شاید اثری بگذاره روی اینده ای تازه تر

موفق باشید