سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و موسیقی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

chat room

چَت و سرگرمی

من بودم تو دشت غربت

که یکی اومد صدا داد

زنگ خوشبختی رو لرزوند

منو یاد قصه ها داد

اومد و نوشت می مونه

دختری یکی یه دونه

گفت توی این دشت غربت

نمی خواد غریب بمونه

گفتم اول نامتون چیست؟

سنتون چقدره جونم

بگو تا توی خیالم

ببینم میشه بمونم

گفت منم نرگس  سرمست

که پر از بوی بهارم

توی این غروب دلگیر

سر رو شونه تون میزارم

ما دیدیم دنیا کوچیکه

می مونه پیشم همیشه

ولی این دل نمی دونست

که یه روز بازیچه میشه

دخترک اومد و خندید

گفت که سرگرمیه ما بود

توی این کویر حسرت

لحظه هاش پر از صفا بود

بعد از اون اومد و اومد

آدمک های خیالی

یکی دنبال هوس بود

یکی بی پول،دسته خالی

یکی اسمش شب یلدا

یکی قلب تیر خورده

یکی هم مثل دل من

قلبشو اسیر برده

یکی گفت خانم بهارم

یکی گفت سپیده هستم

یکی گفت از بوی جامِت

تا قیامت مست مستم

یکی گفت منم نگارت

ماه شبهای خمارت

یکی گفت شبنم گلها

که یه عمری چشم براهت

من بودم تو خاک وحشت

یکی گفت به نام مهساست

توی این کویر غربت

همیشه تنهای تنهاست

یکی اومد خنده ای کرد

گفت غزل بانو نمی خوای؟

توی شهر آرزو هستم

چراغ جادو نمی خوای؟

من ولی دنبال هیچکس

غربتو نشونه کردم

توی بازیهای سختی

خودمو دیوونه کردم

من شدم خونه به دوشِ

گوشه و کنار غربت

دیگه امیدی نمونده

عمر بی فایده مون رفت


غزل

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه

امروز یه غزل میزارم،البته اگه بشه اسمش رو گذاشت غزل

صادقانه

ز کوه و دشت و چمن آیه آیه می خوانم

              وز این طبیعت زیبا ترانه می خوانم

چو بنگرم به چمن وصف خود در آن بینم

              چو بشنوی سخنم عاطفانه می خوانم

منم که از غم و اندوه کم نمی دانم

          بر این شدم که به بالین شبانه می خوانم

بمُرد لیلی و مجنون و خاک شد غزلش

             ولی من از پَس آن عاشقانه می خوانم

کسی که بر من مسکین نظر بیندازد

                چو بنگرد که منم عامیانه می خوانم

شگفت بر من و این ساده بودنم امشب

                  چو استخاره بگیرم میانه می خوانم

نگویم از غم هجران یار چون گفتم

                 کزین به بعد ز دلم سالیانه می خوانم

بنازم آن شب و روزی که ساقیان بودند

              شراب خوردم و چون لوطیانه می خوانم

و حال بین که زمانه مثال رودی خشک

                    منم که می خوانم غازیانه می خوانم

نگاه کن تو به دنیا که وحشت است و نفاق

                     ولی بدون هراس شادیانه می خوانم

هنر نه اینکه منم کین هنر که نزد شماست

                     منم کناری ام و مخفیانه می خوانم

 


صاحب العصر

سلام

ولادت با سعادت امام شیعیان حضرت مهدی(ع) را به تمام مسلمین تبریک میگم.

صاحب الزمان

دل فدای تو

جان برای تو

عشق حیدری

در رَگای تو

از دلم مَرو

دل شود سیاه

جان مادرت

فاطمه بیا

مهدیه حسین

مهدیه علی

مهدیه دله

دختر نبی

جمله جان من

میرود ز دست

گر تو بنگری

این همیشه مست

ساقیا بیا

روح من ببر

این دل مرا

جمله گی بخر

مهدیه حسین

مهدیه علی

مهدیه دله

دختر نبی

در بهشت عشق

جاودانه ای

حرمت دلی

یک بهانه ای

رهنمای من

ادعای من

گوش بده بگم

کربلای من

مهدیه حسین

مهدیه علی

مهدیه دله

دختر نبی

 


چشماتو باز کن اینبار

خدایا

بر ما چه میگذرد؟

دنیا را از برای چه می بینیم؟آخرت کجاست؟

غربتی در نهان با هویداست.

امیدی در بازگشت هست؟

زیر و رو کن ببین چیست!؟

عجب دنیایی؟

چشماتو باز کن اینبار

ببین چه دنیاییه

لذت ببر یا بِرَنج

راستی عجب جاییه

دنیا رو زیر و رو کن

چی هست به جزء وسوسه

زمین و آبپاشی کن

بگو چقدر بی کسه

عالم و نقاشی کن

ببین چها می بینی

با رنگای مختلف

چه چیزا یاد می گیری

حروم حلاله دنیا

معنی دیگه نداره

مردونگی مردی نیست

نامردی افتخاره

تلاش ما آدما

زحمتمون به پوله

رفاقتا رفته او

خواب هوس می مونه

دنیا قشنگ و زشتش

از ما و از دل ماست

چون و چرا نداره

هر روز مثل فرداست

 

 

 


عشق

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه

سرشناس

قدر تموم زندگی

عاشق و سینه چاکتم

بلای جون یه وقت نشی

خوب می دونی هلاکتم

تو از نگاه اولت

برنده ی دلم شدی

مجنون شدم به راه تو

تو حل مشکلم شدی

تا دوباره نبینمت

نمی دونی فدات شدم

نمی دونی تو خاطرم

رفیق لحظه هات شدم

کی مثل من کی مثل تو

پیروز میدون غمه

آتیش عشق و عاشقی

تو دلامون شعله زده

منو تو از دیار عشق

منو تو رنگ بودنیم

برای احساس نفس

تا آخرش مثل همیم

حکایت منو شما

از آدما بدون سَواست

حرمت و احتراممون

اندازه ی فرشته هاست

کی مثل ما عاشقه او

کی مثل ما تازه شده

کی مثل ما اومده او

تو شهر پر آوازه شده

 


ادبیات

سلام خدمت دوستان عزیز

امروز یه ترانه ای گذاشتم که می خوام نظرات شما رو در مورد چنین ترانه هایی بدونم.

بله بفهمم آیا گفتن چنین لغاتی در شعر درسته یا خیر...؟

لطفا نظر یادتون نره

زبان

عشق دروغ و فاسدت

بخوره توی اون سرت

یادته گفتی عاشقی

گفتی منم تاج سرت

لال بشه این زبون تو

نیش کشنده ای داره

دلم نفهمید هوسه

کلاه سر ما میزاره

خراب شه اون لحظه ای که

گفتی منو تو با هَمیم

غرق غرور و افتخار

راستی ببین چقدر خریم

صداقت و عاطفه شو

داده به باد هرزگی

امید دارم بمیره اون

که گفت فقط دل دادگی

ریز و درشت تو منم

من نباشم در به دری

کجا می خوای بری آخه

فکر می کنی کم میزاری

تو مجلسای شوم و زشت

دنبال عیش و وسوسه

ذلیل و خوار و بد شدی

همین قدش برام بسه

هیچی نگو،حرفی نزن

آبرومو دادی به باد

خدا خدا خدای من

برس به داد،برس به داد


نوبت تو

سلام دوستان

می خوام اول از اینکه شعری براتون بنویسم،کمی از بیان ادبی به کار ببرم

آدمیت

انسان بر روی زمینی پا نهاد که هرگز نام و نشانی نداشت و فرصتی بدست آورد که خداوندگار هرگز بر کسی روا ندانست،آری فرصتی برای زندگی،زندگی با افکاری پر از آفرینش.

انسانها بر هم آزموده شدند و غرور آفرین در چشمان یک دگر نگریستند،که انسان برای حکم رانی است،پس دنیا را فتح کردند.آری گشودند گشودند گشودند،اما صد افسوس که خود را در اندکی نهان کردند.

روزگار ظلمت را بر آدمی فتح گردانید و حکومتی ابدی از خود جای داد.

زیرا انساس مغرور گشت

شما

از خودم دیگه نمیگم

نوبت شما رسیده

مرده تو سینه امیدم

قلبم از تو نا امیده

سر زده میای به خوابم

خواب برای ما حرومه

توی غربت نگاهم

کار تو دیگه تمومه

یادته یه روز می گفتی

که تا آخرش رفاقت

چی شد از اون همه احساس

حتی یک ذره صداقت

ما چه زود باور و ساده

گول حرفاتونو خوردم

اما تو رسم رفاقت

توئی باختی من که بردم

یادمه تو روز اول

کمرو و ساده و دل پاک

صفای همون یه رنگی

حالا عمریه شدیم خاک

چه هراسی از شما بود

وقتی از تو می نوشتم

با جسارت ولی لرزون

اسمتو خاکی نوشتم

گفتم این پرنده ی ماست

که تو این قفس می شینه

قفسی که قفل نداره

خب میره،جا نمی گیره!

امیدوارم خوشتون اومده باشه



ضیافت

سلام امروز با یکی دیگه از شعرهام به روز میشم

راستی خواهش می کنم که اگه اشکالی در شعر هست بگید.

مهمان

ضیافت امشب تو

بخاطر دل منه

دلی که ذره ذره شد

دلی که آسون می شکنه

تو این ضیافت بزرگ

آدمای مجللش

همه به غیر از خود من

میشن رفیق و همدمش

صورت ما سیاه شده

زندگیمون تباه شده

اونی که عاشقش بودم

بی شرم و بی حیا شده

بازم می خواد گلوی من

بخونه از نگاه اون

بازم می خواد پیشش باشم

آروم و خوب و مهربون

نمی دونه که دیدمش

با هر کسی رقم زده

نمی دونه خودم دیدم

که آبرومو می بره

صورت ما سیاه شده

زندگیمون تباه شده

اونی که عاشقش شدم

بی شرم و بی حیا شده

بازم گذشته از منو

این نغمه های غربتم

بازم میگم که بی خیال

من می مونم با حسرتم