سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و موسیقی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دعا

خدایا              خدایا                    خدایا

مرا آنگونه که آفریدی وا مگذار و مرا راهنما باش که عشق در وجود من همچو قصه ای نافرجام است.

روزگار را بر من سخت مگردان و مرا به حال خود رها مکن،که بی تو هیچم

آنچه روشنگر هدایت من است را ارزانی دار و مغرورم مکن و آتش نفس را در من خاموش کن که سوزنده تر از او در زمان من چیزی نیست.

خدایا به تو پناه می برم...

دست دعا

اغلب ما آدما هزار تا رنگیم

توی افکار دروغ خیلی زرنگیم

رسممون شده مثِ هابیل وقابیل

واسه هم چاقو بدست،دست به تفنگیم

از یه شب نمیشه صد ساله جلو رفت

نمیشه بی خستگی فکر دِرو رفت

روزیِ ما دست اون خدای پاکه

نکنه دین پای ثروتی گِرو رفت

آجری روی آجر جا نمی گیره

تا خدا دست جماعت و نگیره

آدما رسم رفاقت رسم عشقه

نکنه عشق توی سینه ها بمیره

اگه بیماری دعا کن فرجی شه

اگه مسکینی دعا کن مددی شه

اگه تنهایی دعا کن کرمی شه

اگه خسته ای دعا کن نفسی شه

مثل سنگ آدم نمی تونه بمونه

نمیشه تو بغض تنهایی بخونه

زخم دنیا مالِ امتحان ما بود

کیه که جراحت ما رو بدونه؟

خار آخرت ،زمین خورده ی دنیا

میشه امروز برسم به صبح فردا؟

تا غروب راهی نمونده بی خیالم

اینبارم باز دل و میزنم به دریا

شبِ من لحظه ی کابوس غباره

دل من غریبه ی شهر و دیاره

فرصت رسیدن خورشید هستی

فکر کنم برای من دیگه محاله

اگه دلگیری دعا کن که خدا هست

اگه مجنونی دعا کن که صفا هست

اگه مجرمی دعا کن که شفا هست

اگه مظلومی دعا کن که جزا هست

 


خسته از زندگی

آدما زندگی رو چطور می بینید؟

خسته نشدید؟

چرا آدما ریا کارتونه

چرا آدما هوس خداتونه

با نماز و روزه قِسمت نکنید

این نماز و روزه ادعاتونه

چرا عشقتون شده عروسکی

چرا عشق به دیگران شد الکی

اون خدا نگاش به کار آدماس

فکر نکن گناه میشه یواشکی

چرا دخترا حیا کهنه شده

چرا ختم خط مون نقطه شده

ما همه خام گذشته های دور

کی میگه با روزگار پخته شده

چرا ای جوون هوس کار توئه

چرا قفل این قفس مال توئه

اگه فکر کردی رهایی از قفس

این رهایی چوبه ی دارِ توئه

چرا نسل خوبی منقرض شده

چرا روز به روزا مختلف شده

نمی گید خدا و پیغمبری هست

نمی گید احساسی منقلب شده

چرا نقش ما شده بازیگری

چرا کارمون شده حیله گری

قصه ی شهر و کجا باید بگم

دیگه نیست برام من همسفری

 

 


حضرت علی (ع)

حیدر

عشق را پرده زنید

جمله جهانی ز غم است

آتشی رنگ فنا

بر دل زهرای من است

امشب اینجا شب هجران امیر دل ماست

سوختن بهر من و ساختن از حیدر ماست

نیست در این دل من

غیر علی اربابی

گر رود خانه ی دل

همچو شود ویرانی

نفسی گر ز تن و جان و جهان منو توست

عشق در وصله ی امید نهان منو توست

گر منم حیدری و

او همه در جان من است

آشکار است که او

یوسف زهرای من است

به گدایی ببریدم به در خانه ی او

نیست در ظلمت شب همدم مستانه ی او

گر مرا غیرت عباس علی چاره کند

نفسم با نفس او ره مستانه کند


انسان

آدمیت

خدا چی آفریدی

میگی که آدم هستن

آدمیت چی داره؟

اینا که پست پستن

یکی داره می کُشه

یکی داره می دَره

یکی شده سارق او

قلبامونو می بره

کی دیده تو خلقتت

شیطان میشه پرستش

این کار آدم شده

این شده راه و رسمش

تو دنیای پر از ترس

هم دیگه رو می کُشن

بعد هم میگن تمدن

دست به دعا می کِشن

آدمیت وجودِ

عقل که آدم داره

این آدم خیالی

خدا بگو چی داره؟

یکی نفس کشیدن

بسته به پول و مالش

یکی دیگه تو غربت

هیچ کسی نیست کنارش

نژاد و قوم و ملت

بازیچه ی سیاست

آدم به آدم داره

هی میکنه خیانت

یکی مسلمون شده

دینش خداپرستی

اما تو این زمونه

مؤمنه راستی راستی؟

یکی میگه یهوده

یکی مسیحی شده

اما میون اینها

کدوم حقیقی شده؟

همه میگن خدایی

همه میگن تو هستی

اما نظر ندارن

تو قلب کی نشستی؟

ترس ما از زمونه

اینو بگم خیاله

از خودمون بترسیم

آدمیت محاله


chat room

چَت و سرگرمی

من بودم تو دشت غربت

که یکی اومد صدا داد

زنگ خوشبختی رو لرزوند

منو یاد قصه ها داد

اومد و نوشت می مونه

دختری یکی یه دونه

گفت توی این دشت غربت

نمی خواد غریب بمونه

گفتم اول نامتون چیست؟

سنتون چقدره جونم

بگو تا توی خیالم

ببینم میشه بمونم

گفت منم نرگس  سرمست

که پر از بوی بهارم

توی این غروب دلگیر

سر رو شونه تون میزارم

ما دیدیم دنیا کوچیکه

می مونه پیشم همیشه

ولی این دل نمی دونست

که یه روز بازیچه میشه

دخترک اومد و خندید

گفت که سرگرمیه ما بود

توی این کویر حسرت

لحظه هاش پر از صفا بود

بعد از اون اومد و اومد

آدمک های خیالی

یکی دنبال هوس بود

یکی بی پول،دسته خالی

یکی اسمش شب یلدا

یکی قلب تیر خورده

یکی هم مثل دل من

قلبشو اسیر برده

یکی گفت خانم بهارم

یکی گفت سپیده هستم

یکی گفت از بوی جامِت

تا قیامت مست مستم

یکی گفت منم نگارت

ماه شبهای خمارت

یکی گفت شبنم گلها

که یه عمری چشم براهت

من بودم تو خاک وحشت

یکی گفت به نام مهساست

توی این کویر غربت

همیشه تنهای تنهاست

یکی اومد خنده ای کرد

گفت غزل بانو نمی خوای؟

توی شهر آرزو هستم

چراغ جادو نمی خوای؟

من ولی دنبال هیچکس

غربتو نشونه کردم

توی بازیهای سختی

خودمو دیوونه کردم

من شدم خونه به دوشِ

گوشه و کنار غربت

دیگه امیدی نمونده

عمر بی فایده مون رفت


عشق

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه

سرشناس

قدر تموم زندگی

عاشق و سینه چاکتم

بلای جون یه وقت نشی

خوب می دونی هلاکتم

تو از نگاه اولت

برنده ی دلم شدی

مجنون شدم به راه تو

تو حل مشکلم شدی

تا دوباره نبینمت

نمی دونی فدات شدم

نمی دونی تو خاطرم

رفیق لحظه هات شدم

کی مثل من کی مثل تو

پیروز میدون غمه

آتیش عشق و عاشقی

تو دلامون شعله زده

منو تو از دیار عشق

منو تو رنگ بودنیم

برای احساس نفس

تا آخرش مثل همیم

حکایت منو شما

از آدما بدون سَواست

حرمت و احتراممون

اندازه ی فرشته هاست

کی مثل ما عاشقه او

کی مثل ما تازه شده

کی مثل ما اومده او

تو شهر پر آوازه شده

 


نوبت تو

سلام دوستان

می خوام اول از اینکه شعری براتون بنویسم،کمی از بیان ادبی به کار ببرم

آدمیت

انسان بر روی زمینی پا نهاد که هرگز نام و نشانی نداشت و فرصتی بدست آورد که خداوندگار هرگز بر کسی روا ندانست،آری فرصتی برای زندگی،زندگی با افکاری پر از آفرینش.

انسانها بر هم آزموده شدند و غرور آفرین در چشمان یک دگر نگریستند،که انسان برای حکم رانی است،پس دنیا را فتح کردند.آری گشودند گشودند گشودند،اما صد افسوس که خود را در اندکی نهان کردند.

روزگار ظلمت را بر آدمی فتح گردانید و حکومتی ابدی از خود جای داد.

زیرا انساس مغرور گشت

شما

از خودم دیگه نمیگم

نوبت شما رسیده

مرده تو سینه امیدم

قلبم از تو نا امیده

سر زده میای به خوابم

خواب برای ما حرومه

توی غربت نگاهم

کار تو دیگه تمومه

یادته یه روز می گفتی

که تا آخرش رفاقت

چی شد از اون همه احساس

حتی یک ذره صداقت

ما چه زود باور و ساده

گول حرفاتونو خوردم

اما تو رسم رفاقت

توئی باختی من که بردم

یادمه تو روز اول

کمرو و ساده و دل پاک

صفای همون یه رنگی

حالا عمریه شدیم خاک

چه هراسی از شما بود

وقتی از تو می نوشتم

با جسارت ولی لرزون

اسمتو خاکی نوشتم

گفتم این پرنده ی ماست

که تو این قفس می شینه

قفسی که قفل نداره

خب میره،جا نمی گیره!

امیدوارم خوشتون اومده باشه



سیاهی

شب من

هوای پاک احساس

جا رو تنم گرفته

سکوت آسمونی

از یاد من نرفته

ببین چه روز نابی

چه عالم قشنگی

روزای تلخ رفته

باز دوباره زندگی

خدا خدا خدایا

دلم به فکر عشقه

آسمونم طلایی

زندگیم از بهشته

کی میدونه منم من

اونکه دلش کویره

خشکه ولی پر از حس

به فکر مرگ و میره

دنیا برای سختی

یه جای خوب و دِنجه

برای امثال ما

آتیش و درد و رنجه

خدا خدا خدایا

امشب شدم هوایی

به یاد عشق رفته

دعای یا الهی