غزل
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
امروز یه غزل میزارم،البته اگه بشه اسمش رو گذاشت غزل
صادقانه
ز کوه و دشت و چمن آیه آیه می خوانم
وز این طبیعت زیبا ترانه می خوانم
چو بنگرم به چمن وصف خود در آن بینم
چو بشنوی سخنم عاطفانه می خوانم
منم که از غم و اندوه کم نمی دانم
بر این شدم که به بالین شبانه می خوانم
بمُرد لیلی و مجنون و خاک شد غزلش
ولی من از پَس آن عاشقانه می خوانم
کسی که بر من مسکین نظر بیندازد
چو بنگرد که منم عامیانه می خوانم
شگفت بر من و این ساده بودنم امشب
چو استخاره بگیرم میانه می خوانم
نگویم از غم هجران یار چون گفتم
کزین به بعد ز دلم سالیانه می خوانم
بنازم آن شب و روزی که ساقیان بودند
شراب خوردم و چون لوطیانه می خوانم
و حال بین که زمانه مثال رودی خشک
منم که می خوانم غازیانه می خوانم
نگاه کن تو به دنیا که وحشت است و نفاق
ولی بدون هراس شادیانه می خوانم
هنر نه اینکه منم کین هنر که نزد شماست
منم کناری ام و مخفیانه می خوانم